قراربوده
قرار بوده شما راز اشکها باشی
بهانهی همهی گریههای ما باشی
مقیم چشم پرآب اهالی گریه
سوار کشتی غم، مرد ناخدا باشی
همیشه حسن ختام تمام منبرها
در اوج خطبه شما ختم قصه ها باشی
کسی بدون شما تا خدا نخواهد رفت
قرار بوده شما جادهی خدا باشی
بدون سجده به تربت بناست صدها سال
پی قبولی یک رکعت و دعا باشی
قبول! قبر شما سینههای ما... اما
بناست شب به شب جمعه کربلا باشی
بیا به مجلسمان! دل تو را ندیده ولی
به چشم گریهکنانت تو آشنا باشی
اگر به صورت ما دست خویش را بکشی
امیر چهره سپیدان روسیا باشی
دعاکن
دعا کن مست و شیدای تو باشم
که محو روی زیبای تو باشم
نمایم خانه ام را اب و جارو
که شاید من پذیرای تو باشم
تمام افتخار عمرم این است
غلام بی سر و پای تو باشم
قد و بالای تو غو غا نماید
علاقه مند غو قای تو باشم
نشد چون همرهانم فخر یابم
که خاک و ریگ صحرای تو باشم
سیه رویم ولی امید دارم
که مشمول دعا های تو باشم
تمنا از خدا کن اهل گردم
پی اجرای تقوای تو باشم
به امضایت خدا ما راپذیرد
خوشم محتاج امضای تو باشم
ای دو سه تا کوچه ز ما دورتر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ی ما می شدی
مایه ی آسایه ی ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه ی ما را عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت